آخرین بروزرسانی مقاله: ۹ام فروردین, ۱۴۰۳ ۰۲:۴۵ ب٫ظ
مقدمه
موفقیت در زندگی از مهمترین آرزوهای هر فردی است. ذهن اغلب مردم را این سوال اشغال کرده که راز موفقیت در زندگی امروز چیست و چگونه میتوانم به اهدافم برسم؟ آنها دوست دارند موفق شوند اما مشکل اغلبشان این است که حاضر نیستند هزینه موفقیت را پرداخت کنند. موفقیت در هر کاری یک انتخاب است و به قول ویلیام گلاسر هر انتخابی مشکلات خاص خودش را دارد و این شما هستید که تصمیم میگیرید مشکلات کدام انتخاب را بپذیرید و با آنها روبرو شوید.
بنابراین، انتخاب کردن برای موفق شدن یعنی پذیرش مشکلات و چالشهایی که باید در این مسیر بپذیرید و در جهت حل آنها تلاش کنید و دقیقا به همین دلیل است که اغلب آدمها موفق نمیشوند. در این آموزش یاد میگیرید که چگونه قوانین موفقیت را با یک استراتژی طلایی موفقیت شامل ۳ کلید همراه کنید تا هر گره کوری باز شود. یکبار برای همیشه مسیر درست رسیدن به اهدافتان را آموزش ببینید تا از پریشانی و از این شاخه به آن شاخه پریدن خلاص شوید و بتوانید یک زندگی موفق را تجربه کنید.
اما ما چگونه میتوانیم یک زندگی موفق را تجربه کنیم؟ آیا موفقیت یک مفهوم یکسان و قابل اندازهگیری است؟ آیا موفقیت در زندگی با میزان درآمد، شهرت، مدرک تحصیلی و یا موقعیت اجتماعی اندازهگیری میشود؟ راز موفقیت در زندگی امروز چیست؟ آیا برای رسیدن به موفقیت هم باید استراتژی داشته باشیم؟ اصلا استراتژی چیست و کدام استراتژی شکستناپذیر است؟ این سوالات و بسیاری سوالات دیگر را در این مقاله به طور مفصل پاسخ خواهیم داد.
ما برای نوشتن این محتوا از منابع معتبر، توصیههای افراد موفق و کارآفرین، تجربیات موفق و شکستهای خودمان بهره گرفتیم تا جامعترین محتوا را از یک نگاه واقعبینانه و به دور از حرفهای انگیزشی یا کلیشهای تولید کنیم. با ما همراه باشید تا راهبردهایی را معرفی کنیم که افراد را قادر میسازد موانع را پشت سر بگذارند و سفر منحصربهفرد خود را برای شکار فرصتها و رسیدن به یک زندگی موفق رقم بزنند. این مقاله یکی از مجموعه مقالات کاربرد استراتژی در زندگی است.
موفقیت چیست و به چه کسی موفق میگویند؟
اگر گشتی در اینترنت بزنید و واژه موفقیت را جستجو کنید به دلیل اقبالی که به این کلمه کلیدی صورت گرفته است با محتواهای بیشماری روبرو میشوید که اغلب آنها یک سری حرفهای کلیشهای در مورد موفقیت زدهاند. برخی حتی بدون ارائه یک تعریف درستی از موفقیت، به دادن راهکار یا بیان رازهای آن اقدام کردهاند. اما واقعیت این است که موفقیت در زندگی هیچ رازی ندارد ولی مفهومی دارد که بسیار گسترده و عمیق است.
پس قبل از اینکه از خود بپرسید ”چگونه موفق شویم؟“ یا ”راز موفقیت در زندگی چیست؟“ باید با معنای درست موفقیت آشنا شوید. موفقیت در زندگی میتواند به معنای رسیدن به اهداف و آرزوهای شخصی و یا حرفهای باشد. اما این تعریف بسیار نسبی و متغیر است. برای یک نفر موفقیت ممکن است به معنای داشتن یک خانواده سالم و متعادل باشد، برای یک نفر دیگر ممکن است به معنای گرفتن مدارج بالای دانشگاهی و برای فرد دیگری ممکن است به معنای انجام یک کار خیرخواهانه و مردمپسند باشد.
بنابراین، موفقیت در زندگی میتواند معانی متفاوتی داشته باشد، مثلا:
- رضایت از خود، زندگی و کار
- احساس خوشبختی، ارزشمندی و مفید بودن
- ایجاد توازن میان جنبههای مختلف زندگی (تعادل در چرخ زندگی)
- توانایی اثرگذاری بر دیگران
- ساخت یک زندگی غنی
- کارآفرینی و تولید ثروت
چگونه میتوان به همه یا بخشی از جنبههای موفقیت دست یافت؟ بستگی دارد به اینکه چقدر به خودشناسی رسیده باشید، چقدر ارزشهایتان را بشناسید، تا چه حد تحتتأثیر ارزشهای خودتان باشید نه مطلوبیتهای اجتماعی و چقدر به علایق خودتان احترام بگذارید. اما در تحلیل نهایی، هر معنایی که شما از یک زندگی موفق در ذهنتان داشته باشید عمیقاً با میزانی از رضایت درونی و رشد شخصی شما درهم آمیخته است و ساخت یک زندگی غنی و هدفمند با پذیرش این دیدگاه کلنگر از موفقیت حاصل میشود. چنانچه شما هم این ویژگیها را دارید و توانستهاید آنها را به روتین زندگی خودتان تبدیل کنید پس شما نیز در مسیر موفقیت در زندگی هستید.
برای تعریف موفقیت از دیدگاه خودتان، به سؤالهایی زیر پاسخ دهید. مثلا:
- من چه چیزهایی را دوست دارم؟
- برای من چه چیزهایی در زندگی مهم است؟
- چه اهدفی دارم و دوست دارم در زندگی به کجا برسم؟
- آیا منابع من برای رسیدن به اهدافم کافیست؟
- چه کارهایی از من برمیآید و در آنها استعداد دارم؟
- خطوط قرمز من چیست و از چه کارهایی باید پرهیز کنم؟
- رسالت من در دنیا چیست و چه کارهایی به زندگی من معنا میدهد؟
- من قصد دارم چه چیزی یا چه ارزشی به این دنیا اضافه کنم؟
- زمانهای آزاد و پولم را بیشتر صرف چه کارهایی میکنم؟
- به گذشته مشغولم یا حال و آینده؟
- گفتگوهای درونی من با خودم بیشتر حول چه موضوعاتی میگذرد؟
با پاسخ دادن به این سؤالها، شما میتوانید برای خودتان تصویری از یک زندگی موفق در ذهنتان بکشید که با شرایط و امکانات شما سازگار باشد و حکم چشمانداز یا همان مدینه فاضله را دارد. بنابراین، وقتی موفقیت در زندگی را به خوبی برای خودتان تعریف کنید میتوانید برای آینده خود چشماندازی ترسیم کنید که همراستای با ارزشها، آرزوها، استعدادها، توانمندیها و رسالت شما باشد.
قبل از اینکه شاهکلید اول راز موفقیت در زندگی را توضیح دهیم ۲ نکته زیر را با دقت مطالعه کنید تا چنانچه نگرشتان به موفقیت درست نیست اصلاح شود. زمانی میتوانید این استراتژی شکستناپذیر را در زندگیتان جاری کنید که به این نگرش رسیده باشید.
۱) موفقیت یک نقطه نیست بلکه یک مسیر است
یکی از دلایلی که افراد در مسیر موفقیت به اهدافشان پایبند نمیمانند همین است که نتیجهگرا هستند و فکر میکنند موفقیت یک نقطه است که باید به آن برسند و به همین دلیل با اولین مانع ناامید میشوند. اما موفقیت یک مقصد یا یک نقطه نیست بلکه یک مسیر است که باید طی کنید. چنانچه مفهوم درست موفقیت را بدانید و در جهت آن حرکت کنید میتواند به زندگی شما و اطرافیانتان چنان معنایی ببخشد که هیچگاه با چیز دیگری آن را عوض نکنید. این معنا از موفقیت در زندگی میتواند شما را به فردی تاثیرگذار نه تنها در زندگی خودتان که در زندگی دیگران تبدیل کند.
چرا موفقیت در معنای درستش تا این حد اهمیت دارد؟
”چون هیچ حسی بالاتر و لذتبخشتر از حس اثرگذاری در انسان به وجود نیامده است. اثری که بتواند دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند و این حس در مسیر موفقیت حاصل میشود.“
اگر پس از مدتی در یک نقطه متوقف شدید بدانید که شما در مسیر موفقیت نبودهاید بلکه صرفا برای رسیدن به اهدافتان تلاش میکردهاید. این اهداف میتوانند همه آن چیزهایی باشند که مردم آرزو دارند به آنها برسند اما وقتی میرسند همچنان حالشان بد است و از زندگیشان رضایت ندارند. یک زندگی موفق یک زندگی غنی است و صرفا با هدفگذاری حاصل نمیشود.
۲) نگرشتان به مفهوم موفقیت را اصلاح کنید
پایینترین سطح اثرگذاری معلمی است و بالاترین سطح آن، رهبری است. مطابق تعریف سواد از نظر یونسکو، تنها این دسته از افراد که آموختههایشان به شکل عملی و ملموس در زندگی خودشان و دیگران تغییر ایجاد میکند باسواد محسوب میشوند. پس اگر قصد دارید نگرشتان به موفقیت را تغییر دهید بهتر است نگرشتان را به معنای سواد هم تغییر دهید.
”به مدارک تحصیلیتان ننازید چون مدارک دانشگاهی اگر با خِرد همراه نباشند قدرت تشخیص شما را به سادگی خراب میکنند؛ یعنی نقض غرض!“
مدارک تحصیلی شما هیچ شأنی از معنای واقعی سواد و خرد زندگی را در خود ندارند، چون در سیستم آموزشی سنتی این مفاهیم عمیق به شما آموزش داده نمیشود. مدارک و دانشهای شما وسیله هستند نه هدف و این شما هستید که باید دانشها و آگاهیهای دیگری را هم به دانشهای قبلی خود اضافه کنید و آنها را در مسیر اثرگذاری و موفقیت در زندگی به جریان بیندازید.
”یک زندگی موفق و غنی در معنای عمیق خودش یعنی توانایی تغییر خود و اثرگذاری بر دیگران“
در ادامه ۳ کلید اصلی موفقیت و شیوه بکارگیری آنها برای بازکردن قفلها و پشت سر گذاشتن موانع را توضیح خواهیم داد. این ۳ کلید را به هر قفلی در زندگی و کسبوکارتان بزنید آنها را باز میکند. کافیست یکبار امتحان کنید.
آیا موفقیت در زندگی رمز و رازی دارد؟
بیایید یکبار برای همیشه از این کلمه پرطمطراق ”راز موفقیت در زندگی“ رمزگشایی کنیم. آیا موفقیت در زندگی راز و رمزی دارد؟ هرچند اغلب مردم تصور میکنند موفقیت رازی دارد که به آنها نگفتهاند اما واقعیت این است که موفقیت هیچ راز و رمزی ندارد. موفقیت در اصل یک استراتژی است؛ یک استراتژی قدرتمند شامل یک سری اصول و قوانین و همچنین کلیدهایی که به هر قفلی بزنید باز میشود. مشکل اغلب مردم نشناختن قفلهایی است که قرار است با این کلیدها باز شوند و اگر کلید را هم به دستشان بدهید اغلبشان نمیدانند آن را برای بازکردن کدام قفلها باید بکار برند!
”قبل از به دست آوردن کلید، اول باید قفلهایمان را بشناسیم وگرنه کلید ما تنها به درد حسن روحانی میخورد!“
در این مقاله، در قالب یک استراتژی شکستناپذیر، ۳ تا کلید قرار است ۳ تا قفل اصلی زیر را باز کنند:
۱) قفل ذهنیت غلط و ابهام که با کلید شفافیت باز میشود
۲) قفل اهمالکاری و ندانمکاری که با کلید برنامه اقدام استراتژیک باز میشود
۳) قفل درجا زدن که با کلید ارزیابی و اصلاح باز میشود
”استراتژی همان نقشه راهی است که ما را سریعتر و کمهزینهتر و با صرف منابع کمتر و با کمترین خطا به مقصدمان میرساند“
آیا موفقیت به معنای ثروتمند شدن است؟
مراقب تفاوتهای بنیادین میان مفاهیم موفقیت و ثروت باشید. این روزها همه از مفهوم موفقیت حرف میزنند اما اغلب آنها موفقیت را در به دست آوردن ثروت و خریدن کالای لوکس خلاصه میکنند. سبک زندگی امروز هم که مبتنی بر مصرف است به ترویج این ایده دامن زده است. حال آنکه موفقیت اساسا از جنس گرفتن نیست بلکه از جنس بخشیدن است. انسان سالم و موفق کسی است که ارزشی به دنیا اضافه کند نه اینکه فقط به فکر مصرف و استفاده بیشتر از دنیا باشد.
حتما از خود میپرسید پس پول چه میشود؟ یعنی نباید به دنبال کسب ثروت باشیم؟ نباید به رفاه خود و خانوادهمان بیندیشیم؟ پاسخ این است که اگر به معنای پول توجه کنید متوجه میشوید که پول حتما مهم است. پول به شکل زیر تعریف میشود:
”پول در مفهوم واقعی خود به معنای وسیله تبادل ارزش است“
اگر موفقیت را به معنای اثرگذاری و افزودن ارزش به دنیا تعریف کنید، دراینصورت بدون داشتن پول که حکم وسیله را دارد دستیابی به اهداف هم چندان کار آسانی نخواهد بود. پول قدرت اثرگذاری شما را افزایش میدهد و مسیر رسیدن به اهداف را برای شما هموار میسازد. پس پول مهم است اما مهمتر از آن نگرش ما نسبت به پول است. متاسفانه نگرش ما را نسبت به پول خراب کردهاند. اغلب مردم تعریف درستی از پول ندارند. نگرش مردم نسبت به پول عمدتا در دو طرز فکر خلاصه میشود:
- پول را به معنای دنیاپرستی و فقر را امتیازی برای آخرت میشمارند. این طرز فکر بیشتر در نسل قدیم و سنتی حاکم بود.
- پول که درواقع وسیله است را با هدف یعنی ارزش اشتباه میگیرند. پس برای آنها حرص فراوان در جهت انباشت پول و به جریان انداختن آن در مسیرهای غیرمولد میشود هدف.
هر دو دسته نه شناختی از پول دارند و نه درکی از ارزش همراه آن. بدون پول ارزشی خلق نمیشود و بدون ارزش هم پول میشود هدف زندگی! پول همچون آب است که بدون آن زندگی تعطیل میشود و با انباشت آن، عین مرداب میگندد. پول زیاد زمانی به درد ما میخورد که به جریان بیفتد، کار و اشتغال ایجاد کند و خیری به جامعه برساند.ما باید نگرشمان را نسبت به پول از هدف به وسیلهای برای تبادل ارزش تغییر دهیم. پس پول و ثروت معادل موفقیت نیست اما یکی از ضروریات و لوازم رسیدن به موفقیت است.
”برای اینکه نگاهتان به معنای درست موفقیت اصلاح شود اول باید نگرشتان نسبت به پول را اصلاح کنید“
موفقیت چگونه احساس میشود؟
زمانی شما میتوانید ادعا کنید که آدم موفقی هستید که رضایت از زندگی را تجربه کرده باشید و حس کنید زندگی شما معنایی دارد. افراد کمخرد از شادی و رضایت از زندگی شناخت درستی ندارند. ما با علم و دانش، فناوری و ابزار تولید میکنیم تا زندگی ما راحتتر شود و شادی بیشتری در زندگی کسب کنیم اما متاسفانه از این نکته غافلیم که ابزارها و فناوریها خودبخود از ما انسانی سالم و شاد نمیسازند.
اینجا خِرد که در قله هرم دانش قرار دارد حرفی متفاوت دارد و به ما گوشزد میکند که به دنبال گرفتن سهم از دنیا نباشیم چراکه قرار نیست دنیا به ما شادی بدهد بلکه این ما هستیم که باید به دنیا ارزشی اضافه کنیم و اثری از خود به جای گذاریم و این معنای واقعی شادی و رضایت از زندگی است. پس اگر قصد دارید بدانید چقدر موفق هستید ببینید در حال گرفتن از دنیا هستید یا در حال بخشیدن به آن. به عبارت دیگر، ببینید فقط برای پول کار میکنید یا پول را حاصل ارائه ارزش و به بیان بهتر محصول جانبی ارزش میبینید. این است طرز فکر یک انسان موفق.
شاهکلید اول راز موفقیت در زندگی: شفافیت
قفل اول موفقیت، ابهام و سردرگمی است که با شاهکلید شفافیت باز میشود. یادتان هست در مقدمه از قفلهای موفقیت صحبت کردیم؟ مشکل اساسی اکثر ما ابهام است و آنچه ذهن ما را قفل کرده است سردرگمی و پریشانی است. آینده مملو از عدمقطعیت است و ما دقیقا نمیدانیم قرار است چه اتفاقاتی در زندگی ما رخ دهد. متاسفانه علت اصلی شکست کسب و کارها و نابود شدن بسیاری از فرصتهای ما در زندگی اهمالکاری است که علت اصلی آن نبود شفافیت است. اولین گام در تدوین این استراتژی شکستناپذیر، شناخت این قفل است.
ابهام یعنی اینکه من نمیدانم دقیقا الان کجا هستم و لذا نمیدانم قرار است به کجا بروم اگر هم بدانم باید به کجا بروم نمیدانم چگونه باید مسیر را طی کنم! بنابراین دائما تصمیماتی میگیرم که اوضاع را بدتر میکند! عارضهای که از دوران کودکی و متاسفانه گاهی تا پایان عمر با ما همراه است و دائما به زندگی ما گند میزند. ابهام، قفلی بر ذهن ما میزند که هیچگاه نتوانیم از سرگردانی و ندانمکاری و اهمالکاری خلاصی پیدا کنیم. اما این قفل با کلید اول یعنی شفافیت به سادگی باز میشود.
بنابراین:
”شاه کلید موفقیت در زندگی، رسیدن به شفافیت است. اینکه بدانیم کجا هستیم، قرار است به کجا برسیم و البته چگونه باید به آنجا برسیم“
اما از آنجا که ابهام، نبود شفافیت و اهمالکاری را نمیتوان در چند جمله توضیح داد و اثرات مخرب آنها را بیان کرد مقالهای با همین عنوان به رشته تحریر درآوردهایم که توصیه میشود قبل از ادامه مطلب، حتما مطالعه فرمایید:
دلیل اصلی شکستهای ما ابهام و اهمالکاری است
در ادامه راهکارهایی توصیه میشود که کمک میکند با خودتان و زندگیتان به شفافیت برسید.
۱) با خودتان شفاف باشید
آغاز سفر به سوی موفقیت شبیه به باز کردن گنجینهای از فرصتهاست اما دیدن این گنجینه چشم بینا میخواهد و گوش شنوا. همه ابهامات صرفا از محیط اطراف ما نشات نمیگیرند بلکه گاهی ما نسبت به خودمان بیش از دیگران غریبهایم؛ یعنی از قوتها و استعدادها و ضعفهایمان اطلاعی نداریم. ما چقدر خودمان را میشناسیم و چقدر از خطاهای ذهن و باورهای غلطمان اطلاع داریم؟
یادتان هست در بالاتر به شاهکلید موفقیت در زندگی اشاره کردیم؟ یکی از کارهایی که برای رسیدن به شفافیت باید انجام دهید، شناخت نقاط ضعف و قوت خودتان است که با خودشناسی حاصل میشود.
۲) از باورهای محدودکننده خودتان آگاه شوید
متاسفانه یکی از بدترین نقاط ضعف ما ذهن فقیر ماست؛ ذهنی که اطرافیان و جامعه از همان دوران کودکی بر آن قفل میزنند. ذهنهای فقیر و محدود، دنیا را مبتنی بر کمبود میبینند یعنی فکر میکنند حق خود را باید از دهان دیگران بیرون بکشند! ببینید کسبوکارها چگونه نان یکدیگر را آجر میکنند. واقعا چرا فکر میکنیم اگر رقیب ما زمین بخورد ما رشد میکنیم؟ چرا دنیا را همچون خودمان اینقدر کوچک و حقیر میبینیم؟
موفقیت یا شکست در هر وجهی از زندگی قبل از هرچیز به ذهنیت و نوع نگاه ما به دنیا بستگی دارد. واقعیت این است که قواعد بازی در دنیا با قواعد ذهن محدود ما یکسان نیست. متاسفانه اغلب ما ذهنی ترسو و فقیر داریم که علت آن به دوران کودکی و فرهنگ کنترلگری بازمیگردد. قبل از اینکه به مسیر موفقیت وارد شوید باید تکلیفتان را با ذهنتان روشن کنید.
اولین و بزرگترین قفل موفقیت، ذهن محدود و فقیر خود ماست. ذهن فقیر، ماندن در حاشیه امن را بر یادگیری و تغییر ترجیح میدهد درحالیکه سنگ بنای موفقیت، یادگیری مستمر و خروج از ناحیه امن است.
”ذهن ما بازی محدود را بهتر میفهمد در حالیکه قواعد بازی در دنیا مبتنی بر بازی بینهایت طراحی شدهاند نه بازی محدود. پس از ذهن خود آگاه شوید و قواعد بازی بینهایت را به آن آموزش دهید.“
۳) مراقب ذهنتان باشید که در جهت شکست حرکت نکند
اغلب ما فقط تصور میکنیم در مسیر موفقیت هستیم درحالیکه حواسمان نیست که ذهن ما در جهت شکست حرکت میکند. اگر ذهن را مدیریت نکنید با قواعد ازپیشتعیینشده و الگوهای گذشته کار خواهد کرد. ذهنی که دائما حسرت گذشته را میخورد و امروز را به بطالت میگذراند مسلما حرفهایی هم که برای رسیدن به آرزوهایش میزند باد هواست چون با اهمالکاری همه آنها را بر باد میدهد. آدم اهمالکار حرف زیاد میزند اما اقدامی نمیکند. پس باورهای محدودکننده را باید دور بریزید و ذهنتان را پرواز دهید.
”همه ما عقاب هستیم اما این افکار و باورهای محدودکننده و قفلهای ذهنی ماست که از ما مرغ ساخته است“
۴) رویکردتان نسبت به شکست را باید اصلاح کنید
اگر شما هم شکست را نتیجه ناتوانی و بیعرضگی خودتان میدانید شما قطعا ذهنی فقیر دارید. افراد موفق شکست را پلی برای صعود میبینند که به آنها کمک میکند بفهمند چه چیزی را باید تغییر بدهند و چگونه باید خود را بهبود بخشند. بنابراین یکی از مولفههای استراتژی موفقیت، اصلاح باورها و الگوهای ذهنی است. برای اصلاح الگوهای ذهنی باید تا میتوانید از تجارب دیگران و شکستهای خودتان یاد بگیرید.
”الگوی ذهنی یادگیرنده درک مغز از شکست را به کلی تغییر میدهد.“
اکنون که تا اینجا با ما همراه بودهاید، پیشنهاد میشود برای اینکه بتوانید قوه تشخیص خود را ارتقا دهید و یک زندگی آگاهانه را تجربه کنید مقاله زیر را هم حتما مطالعه فرمایید:
خرد زندگی چیست؟ چگونه میتوانم به بهترین نسخه خود تبدیل شوم؟
۵) الگوهای مسلط ذهنیتان را بشناسید
از خودتان بپرسید کدام الگوهای مسلط ذهنیتان، عادات شما را شکل دادهاند؟ یکی از ابهامات بزرگی که با ما همراه است این است که دقیقا نمیدانیم کدام الگوهای ذهنی بر ما مسلطاند و رفتارهای ما را شکل میدهند. حواستان باشد که الگوهای ذهنی و عادتها، مغز ما را شرطی میکنند و اجازه یادگیری و تغییر به ما نمیدهند. برای مقابله با این الگوها، باید از کلید اول استفاده کنید. یعنی به مغزتان اجازه دهید دائما دادههای جدیدی دریافت و با دادههای قدیمی مقایسه کند. با انجام کارهایی که برای رسیدن به شفافیت گفتیم میتوانید بسیاری از الگوهای مخرب ذهنی خود را کشف و با تمرین اصلاح کنید.
۶) یادگیری مستمر را سرلوحه خود قرار دهید
ذهن منعطف و یادگیرنده در مقابل تغییر مقاومت نمیکند. یادگیری مستمر موجب میشود بتوانید ذهنی منعطف بسازید، بتوانید بر عدم قطعیتها غلبه کنید، موانع را از سر راه بردارید و از فرصتها بهره لازم را ببرید. ذهن یادگیرنده، چالشها و موانع را فرصتی برای رشد میبیند نه عواملی برای شکست. گاهی ما موانع محیطی را به خوبی میشناسیم و میدانیم برای رفع آنها چه اقدامی باید انجام دهیم اما بدون هیچ دلیلی هیچ اقدامی نمیکنیم! چرا؟ چون ذهن ترسوی ما به ما اجازه حرکت نمیدهد و ما را به اهمالکاری تشویق میکند.
سعی کنید یادگیری مستمر را محور اصلی زندگی خود قرار دهید چون این الگوی سازنده، همچون فانوس دریایی ذهن شما را در مسیر موفقیت و رسیدن به اهدافتان در زندگی جهت میدهد. یادگیری مستمر تبر کلید اول را برای باز کردن قفل اول تیز میکند.
۷) اهدافی واقعبینانه و دستیافتنی تعریف کنید
در این مرحله از شفافیت، باید هدفگذاری کنید و اهدافتان را هم شفاف کنید. هدفگذاری یکی از مؤلفههای استراتژی و راز موفقیت در زندگی است چون بدون تعیین اهداف، نمیتوانید جهت و مسیر خود را مشخص کنید. هدف به شما بینش میدهد. چنانچه دقیقا ندانید مقصد شما کجاست، مسیر شما مستقیم نخواهد بود بلکه زیگزاگ و مارپیچ خواهد شد و حتی ممکن است بیهدف به دور خودتان بچرخید. علت اینکه ما در بسیاری از برنامههای روزمره به هیچ نتیجهای نمیرسیم این است که در این برنامهها هدف واضح و مشخصی نداریم.
اما هدف باید هم قابل دستیابی باشد و هم واقعبینانه. برخی آدمها اهدافی تعیین میکنند که توهمی بیش نیستند چون آنها مرحله خودشناسی را طی نکردهاند. ما بدون شناخت توانمندیها و کمبودهای خود چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که به کدام هدفها میتوانیم برسیم؟ در این مرحله توصیه میشود مهارت هدفگذاری را یاد بگیرید.
برای اینکه مطمئن شوید اهدافی که تعریف کردهاید درست و واقعبینانه هستند سوالات زیر را از خود بپرسید:
- آیا تفاوت هدف با آرزو را میدانید؟ آرزو چیزی است که شما فقط دوست دارید به آن برسید اما هدف چیزی است که هم دوست دارید به آن برسید و هم برای رسیدن به آن نقشه راه و برنامه دارید.
- آیا اهدافتان را نوشتهاید؟ اهدافی که نوشته نشده باشند درواقع فهرستی از همان آمال و آرزوهایی هستند که تنها دوست دارید به آنها برسید. آرزوها وقتی نوشته میشوند به هدف تبدیل میشوند.
- آیا قبل از هدفگذاری، مشخص کردهاید که در زندگی چه رسالتی دارید؟ اگر چنین نکنید اهدافتان به شما انگیزه لازم را برای اقدام نخواهند داد.
- آیا اهداف شما آنقدر واضح و شفاف هستند تا با چشم دوختن به آنها همچون ستاره قطبی مسیر درست را پیدا کنید؟
- آیا میدانید که اهداف در ابتدای راه چندان شفاف نیستند و تنها با اقدام کردن آگاهانه است که به تدریج برای شما روشن و روشنتر میشوند؟
- آیا کارهایی انجام میدهید که شما را به اهدافتان نزدیک میکند یا هنوز سرگرم کارهای کمارزش یا نامرتبط هستید؟
- آیا پس از هدفگذاری به جزئیات برنامه نوشتهشده و انجام دقیق آنها پایبند و متعهد هستید یا سوزن شما همچنان روی اهدافتان گیر کرده است و دائما ترس از این دارید که به آنها نرسید؟
روش هدفگذاری را با یک مثال توضیح میدهیم:
فرض کنید قصد دارید زبان انگلیسی یاد بگیرید. به جای اینکه بنویسید «میخواهم زبان انگلیسی یاد بگیرم» که مشخص نیست حد و اندازه آن کجاست، مثلا بنویسید «میخواهم تا پایان سال آینده آزمون IELTS را با نمره ۶ پذیرفته شوم».
اگر هدف شما فقط این باشد که انگلیسی یاد بگیرید در میان کتابهای متنوع آموزش زبان انگلیسی و مؤسسات مختلف، سالها سردرگم خواهید شد بدون اینکه بتوانید یک جمله به انگلیسی ادا کنید. به این فکر کنید که چرا اغلب زبانآموزان با یک شور و اشتیاق زیادی در کلاسها ثبت نام میکنند و پس از یکی دو ترم سرخورده میشوند و زبان را رها میکنند.
بنابراین، وقتی در تدوین استراتژی برای یادگیری زبان انگلیسی مینویسید که در چه مقطعی و با چه نمرهای باید پذیرفته شوید شما دقیقا میدانید باید چه منابعی بخوانید و چه کلاسهایی شرکت کنید و چند ساعت در روز وقت بگذارید. در این روش همواره میتوانید سرعت پیشرفت خود را اندازهگیری کنید و همین به شما برای ادامه کار انگیزه میدهد.
کلید دوم راز موفقیت در زندگی: برنامه اقدام (Action Plan)
قفل دوم موفقیت، اهمالکاری و ندانمکاری است و کلید آن تدوین استراتژی و برنامه اقدام است. برای غلبه بر موانع و رسیدن به موفقیت ما ۳ راهکار یا کلید معرفی کردیم. قفل اول که باز شود مسلما مسیر برای بازکردن قفلهای بعدی بسیار هموار میشود. شما برای رسیدن به اهدافتان هنوز باید ۲ تا قفل دیگر را باز کنید. کلید اول، قفل ابهامات را باز و اهداف و مسیر حرکت را برای شما روشن و شفاف میکند اما برای رسیدن به اهدافتان باید اقدام کنید. یعنی آنچه را که آموختهاید در عمل به کار بگیرید. اما در این مرحله همچنان هیچ تضمینی وجود ندارد که اقدامات شما در جهت اهداف شما باشد و شما را به مقصد برسانند.
برای بسیاری از مردم این سوال همیشه مطرح است که چرا با وجودیکه زیاد تلاش میکنم اما نتیجه نمیگیرم؟ پاسخ این است که اگر کارهایی انجام میدهید که نباید انجام دهید و از کارهایی که باید انجام دهید غفلت میکنید شما زحمت زیادی میکشید اما منتظر نتایج عالی نباشید. اهمالکاری و ندانمکاری که قفل دوم زندگی موفق است یعنی انجام همین کارهای بیثمر یا بعضا مخرب. آدم اهمالکار تنبل نیست و خیلی هم تلاش میکند اما گویی آب در هاون میکوبد! حالا حتما سوالتان این است که چگونه از شر اهمالکاری و اقدامات پراکنده و بیهدف خلاص شویم و دقیقا کارهایی انجام دهیم که ما را به اهدافمان برسانند؟
اینجاست که در استراتژی موفقیت، کلید دوم فرشته نجات شما میشود. اکنون شما میدانید کجا هستید، چه منابعی دارید و نقاط ضعف و قوتتان کجاست. همچنین اهدافتان را به خوبی میشناسید و میدانید قرار است به کدام مقصد بروید اما هنوز نمیدانید این مسیر را چگونه باید طی کنید. شما برای طی این مسیر نیاز به یک نقشهراه و یک برنامه اجرایی گام به گام دارید که همان برنامه اقدام است.
بدون این نقشه راه ممکن است دور خودتان بچرخید یا سر از ناکجاآباد درآورید! کدام آدم عاقلی در یک شهر بزرگ برای پیدا کردن یک آدرس، درب تک تک خانهها را میزند؟! شاید خندهدار باشد اما ما که نه حتی شرکتها و سازمانهای بزرگ هم در حل بسیاری از مسائلشان چنین کارهای عجیبی انجام میدهند. مسئله این است که مدیران چنان سرگرم جزئیات کسبوکارشان میشوند که کارهای عجیب و غریب خودشان را نمیبینند. آنها نیاز به یک مشاور کسبوکار کاربلد دارند که با یک نگاه جامعنگر از بالا به مجموعه آنها نگاه کند.
اگر شما هم با چنین مشکلاتی دست به گریبان هستید از یک جلسه مشاوره تخصصی رایگان ما غافل نشوید و از طریق راههای ارتباطی آکادمی خِرد در منوی تماس با ما درخواست خود را ارسال فرمایید.
کلید دوم باعث میشود بایدها و نبایدها را بدانید و در لوپ معیوب ایدههای مطلوب گیر نیفتید. وقتی برنامه درستی برای اقداماتتان داشته باشید مسلما اقدامات نابخردانه زیر را انجام نخواهید داد:
- کارهای بیهوده انجام نخواهید داد
- با آدمهای بیهوده نشست و برخواست نخواهید داشت
- کتابهای بیهوده مطالعه نخواهید کرد
- وقتتان را بیهوده به فعالیتهای بیارزش یا کمارزش تلف نخواهید کرد
- اگر مدیر هستید وقتتان را صرف پرداختن به جزئیات کمارزش نخواهید کرد
- اگر مسئول مملکتی هستید منابع مملکت را در راه کارهای بیهوده به باد نخواهید داد
- و این داستان در فرهنگ و جامعه ما سر دراز دارد!
برای باز کردن قفل دوم یعنی اهمالکاری و ندانمکاری باید از کلید دوم یعنی برنامه اقدام استراتژیک بهره ببرید. برنامه اقدام استراتژیک منطبق با استراتژی موفقیت و کلید اول یعنی اطلاعات نوشته میشود. اما اغلب مردم حتی مدیران کسبوکارها نمیدانند استراتژی چیست و چگونه نوشته میشود. علتش آن است که استراتژی در خلاء تدوین نمیشود. ابهام یعنی نبود اطلاعات جامع و مانع و به معنای دیگر عبارتست از خلاء اطلاعاتی. اغلب مدیران کسبوکارها برای تدوین استراتژی مناسب خودشان دادههای لازم را جمع نمیکنند و لذا در اغلب موارد اقداماتشان هزینههای زیادی روی دستشان میگذارد. به همین دلیل، کلید اول موفقیت را جمعاوری دادهها و اطلاعات لازم تا مرز شفافیت کامل قرار دادیم.
در زندگی خانوادگی هم که نیاز به توضیح نیست که ابهامها، خلاء اطلاعاتی، ندانمکاریها و اهمالکاریها چه به روزگار ما آورده است. چه ازدواجهایی که هرگز نباید صورت میگرفتند، چه فرزندانی که آیندهشان پیشاپیش نابود شده است، چه عمرهایی که بابت گرفتن مدارک تحصیلی بیربط تلف نمیشود، چه فرصتهایی را که مفت مفت از کف نمیدهیم و چه حسرتهایی که در دوران کهنسالی گریبان ما را نمیگیرد.
توصیه میکنم مقاله ما با عنوان ”کاربرد استراتژی در زندگی امروز چیست؟“ و منابع دیگر را مطالعه فرمایید تا با مفهوم استراتژی و کاربرد آن در زندگی و کسبوکار بیشتر آشنا شوید.
کلید سوم راز موفقیت در زندگی: ارزیابی و بهبود مستمر
مانع یا قفل سوم موفقیت، تکرار مکررات و درجا زدن است. مسلما هیچ فعالیتی اگر کنترل نشود به نتایج خوبی منتهی نمیشود. اگر نتایج ارزیابی و اندازهگیری نشوند از کجا بفهمیم که کدام یک از اهداف ما تحقق یافتهاند و کدام اهداف هنوز تحقق نیافتهاند. همچنین بدون ارزیابی نتایج متوجه نخواهیم شد که برای اهدافی که هنوز به آنها نرسیدهایم چه اقدامات اصلاحیای باید در برنامه ایجاد شود.
فرض کنید برای قبولی در کنکور به شدت درحال درس خواندن هستید. اگر ۵۰ بار هم درسها را مرور کنید همچنان هیچ تضمینی نیست که بتوانید در روز برگزاری کنکور به تستها پاسخ درست بدهید. اینجاست که در استراتژی خودتان برای قبولی در کنکور باید یک کلید سومی به عنوان ارزیابی نتایج وارد کنید تا در دور باطل تکرار مکررات نیفتید. شما باید پس از پایان یافتن هر بخش از دروس، تستهای مرتبط با آن را در شرایطی شبیه به کنکور و در یک بازه زمانی مشخص پاسخ دهید و نتایج را بررسی کنید تا مشخص شود چقدر تسلط دارید.
شما به کمک کلید دوم برنامهای طرحریزی کردید که بتوانید بایدها را از نبایدها تفکیک کنید و کارهایی انجام دهید که شما را به اهدافتان نزدیک کنند. اما برای اینکه مطمئن شوید در مسیر هستید و گام به گام به اهدافتان نزدیک میشوید باید نتایج و دستاوردها را بررسی کنید. شاید برخی اقدامات باید اصلاح شوند و شاید لازم باشد کل برنامه مورد بازنگری قرار گیرد. حتی ممکن است لازم باشد در استراتژی کلان خودتان هم اصلاحاتی انجام دهید. این کار موجب میشود منابع شما ازجمله پول و زمانتان بیهوده صرف کارهای کماثر یا کمارزش نشود.
قفل سوم با کلید سوم یعنی ارزیابی و کنترل نتایج باز میشود. کلید سوم ما در واقع معیارهایی برای ارزیابی و اندازهگیری نتایج هستند. برای مثال وقتی مرسولهای را با پست پیشتاز ارسال میکنید میتوانید مراحل آن را ازطریق سایت اداره پست پیگیری کنید. چنانچه در مراحل ارسال محموله مشکلی پیش آمده باشد شما متوجه میشوید و از متصدی مربوطه پیگیر خواهید شد. اگر چنین سیستمی طراحی نمیشد برخی مرسولهها احتمالا هیچگاه به مقصد نمیرسیدند.
همینطور اگر کسبوکاری دارید باید دائما نتایج آن را ارزیابی کنید درغیراینصورت متوجه نخواهید شد که کسبوکار شما به سمت توسعه در حال حرکت است یا فروپاشی. بسیاری از کسبوکارها به همین دلیل شکست میخورند چون متوجه عواملی نیستند که مثل موریانه پایههای کسبوکارشان را میخورند. وقتی نتایج کار کارکنان ارزیابی نمیشود، بهرهوری تیم فروش ارزیابی نمیشود، از مشتریان بازخورد گرفته نمیشود، به اعتراضات رسیدگی نمیشود، بازده تبلیغات ارزیابی نمیشود و منابع صرف کارهایی میشود که اثربخشی آنها روشن نیست نباید منتظر کسب نتایج رضایتبخش باشید.
”نکته بسیار مهم: شما نمیتوانید به تکرار اقدامات گذشته ادامه دهید اما انتظار نتایج متفاوت داشته باشید“
قوانین موفقیت
اکنون که متوجه شدید برای رسیدن به اهداف چه کارهایی باید انجام دهید حالا نوبت میرسد به اصول و قوانین موفقیت. موفقیت در زندگی به دلیل اینکه یک مسیری است که باید طی شود مسلما با چالشهایی همراه است که اگر قواعد و قوانین آن را ندانید علیرغم تلاش فراوان، ممکن است هرگز به اهدافتان نرسید. در ادامه قوانین موفقیت شرح داده میشوند.
۱. اصل تجمیع نیروها
برای رسیدن به موفقیت در زندگی همانطور که در بالا و در کلید دوم اشاره شد شما باید برنامه اقدام داشته باشید. یعنی یک سری اقداماتی را پشت سر هم و طبق برنامه انجام دهید تا نتیجهای که میخواهید حاصل شود. این اقدامات زمانی نتیجه میدهند که همانند قطعات یک پازل کنار هم چیده شوند و تصویری از هدف را نمایش دهند. اصل تجمیع نیروها میگوید چنانچه تنها یکی دو قطعه از پازل را سر جای خود قرار ندهید شما یک تصویر کاملی از هدف نخواهید داشت.
بنابراین حتی اگر مسیر را به درستی طی کنید اما نتوانید همه منابع مالی، انسانی و نیروها را درجهت پیشبرد برنامه تجمیع نکنید انرژی و انگیزه شما خیلی زود ازدست میرود. اصل تجمیع نیروها در واقع اهمیت داشتن استراتژی برای موفقیت را دوچندان میکند. این همان استراتژیای است که در بالا در قالب ۳ کلید تعریف کردیم. همه نیروهای لازم در این ۳ کلید قرار دارند. استراتژی در واقع همه نیروها و اقدامات را با هم همسو، همراستا و متحد میکند.
برای مثال،
- برندبوک هویت سازمان را در همه کانالهای بازاریابی و همه نقاط تماس مشتری با برند، یکسان و با وعده برند، متحد میکند.
- استراتژی منابع مالی، منابع انسانی، ذهن مدیر، تصمیمات، خریدها، تامین، فرایندها و برنامهها را در جهت رسیدن به هدف همراستا و متحد میکند.
- پلن بازاریابی همه فرایندهای بازاریابی، تولید محتوا و تبلیغات را با یکدیگر و همچنین وعده برند سازمان همسو و متحد میکند.
- سیستمسازی در کسبوکار موجب همسوشدن همه فعالیتهای منابع انسانی و افزایش بهرهوری میشود.
۲. اصل تاخیر زمانی
در دنیای امروز اصلی داریم به نام اصل تاخیر زمانی که در آن ما هرکاری انجام بدهیم نتیجه آن را به سرعت نمیبینیم. شما با کاشتن یک بذر به سرعت به میوه نمیرسید. اگر دکوراسیون مغازهات را بهتر کردهای بلافاصله فروشت زیاد نمیشود، باید صبر داشته باشی. بسیاری از آدمها همه کارهای لازم را انجام میدهند و همه نیروها را هم بخوبی تجمیع میکنند اما از نیمه راه ناامید میشوند و به هدفهایشان نمیرسند.
علتش این است که به اصل تاخیر زمانی موفقیت باور ندارند و لذا به انجام مداوم و مستمر و پیوسته کارهایی که هر روز باید انجام دهند مداومت نمیورزند. در بسیاری موارد نتایج به سرعت دیده نمیشوند و شما باید بر ادامه مسیر آنقدر صبر و مداومت داشته باشید تا به تدریج چشماندازها نمایان شوند. درست مانند زمانی که با خودروی شخصی به سفر میروید و تا شهرها و آبادیهای زیادی را رد نکنید به مقصد نمیرسید.
حالا این سوال پیش میآید که چگونه میتوان بر طی مسیر موفقیت متعهد باقی ماند؟ پاسخ این است که تعهد پایدار و قوی زمانی حاصل میشود که شما برای انجام کاری به قدر کافی انگیزه داشته باشید. این انگیزه هم از جنس انگیزه بیرونی نیست بلکه از جنس انگیزه درونی است. انگیزههای بیرونی از جنس مطلوبیتهای اجتماعی هستند که زود ایجاد میشوند و خیلی زود هم ازبین میروند. به این فکر کنید که چند نفر از کسانی که در موسسات آموزش زبان ثبت نام میکنند حاضرند همه مراحل و ترمها را پشت سر بگذارند تا به زبان خارجی مسلط شوند. تجربه نشان میدهد که تعداد اندکی از آنها دارای انگیزه درونی قوی برای یادگیری زبان خارجی هستند.
انگیزه درونی از کجا میآید؟
انگیزه درونی برخلاف انگیزههای بیرونی دیر به وجود میآید ولی اگر ایجاد شود پایدار است. انگیزه درونی از جنس ارزشهای درونی و رسالت زندگی است به طوریکه با این انگیزه زندگی ما معنا پیدا میکند. به این فکر کنید که یک مادر برای حفاظت و مراقبت از طفلش چقدر انگیزه دارد. آیا میتوان چنین انگیزهای را با پول یا وعده در کسی ایجاد کرد به طوری که حاضر باشد همه چیز خود را فدای فرزندش کند و تا آخر پای هدفش بایستد؟ انگیزه درونی از این جنس است.
چگونه میتوان این انگیزه را ایجاد کرد؟
این نوع انگیزههای درونی ایجاد نمیشوند بلکه کشف میشوند. انگیزه درونی به این بستگی دارد که در اولویتهای ارزشی شما چه چیزی در اولویت اول باشد. پس برای کشف انگیزهها اول باید نظام ارزشهایمان کشف شود. اینجاست که پای خودشناسی به میان میآید. شما باید خودتان را بشناسید تا بدانید کدام کار است که به شما هیجان میدهد و از انجام دادن آن هیچگاه خسته نمیشوید. اگر درمان بیماران جزو اولویتهای ارزشی یک پزشک باشد او هیچگاه از انجام این کار خسته نمیشود حتی اگر منافع مالی زیادی نصیبش نشود.
چرا اغلب مردم بیانگیزهاند و حال و حوصله هیچ کاری را ندارند و اگر کاری را هم انجام میدهند صرفا درقبال دریافت پول است؟ چون آنها برای بسیاری از کارها انگیزه درونی ندارند و صرفا با انگیزههای بیرونی که با پول ایجاد میشود حاضرند اقدامی انجام دهند. هرچند پول برای پیشبرد کارها امری ضروری است اما کارهای خارقالعاده صرفا با پول انجام نمیشوند بلکه انگیزههایی بس فراتر از پول پشت آنهاست.
به این فکر کنید که کدام آدم عاقلی حاضر است صرفا برای گرفتن پول به جنگ برود و جانش را به خطر اندازد؟ مزدورانی که چنین میکنند واقعا باید در عقلشان شک کرد. اغلب آدمها تنها درصورتی حاضرند چنین کارهای جسورانهای انجام دهند.که هدفی بزرگ داشته باشند و آن هدف به قدر کافی به آنها انگیزه بدهد.
۳. اصل استقلال مالی
یادتان هست بالاتر گفتم پول برای پیشبرد کارها لازم است؟ واقعیت این است که اقتصاد بدون گردش پول کار نمیکند. جایی که پول نباشد توان اثرگذاری هم پایین است. پول هدف نیست اما وسیلهای است که به ما کمک میکند بتوانیم موانع را از سر راه موفقیت برداریم و به کمک آن همه نیروها را تجمیع کنیم. استقلال مالی وقتی حاصل میشود که درآمد حاصل از داراییها برابر یا بیشتر از هزینهها باشد. بنابراین کسی که به استقلال مالی رسیده است درآمدهای متنوعی دارد به طوریکه گیر هزینههای روزمره نیست و وقت کافی دارد برای فکر کردن و خلق ارزش برای تعداد بیشتری از مشتریان.
شما در هر حوزهای که علاقه دارید کار کنید چنانچه به استقلال مالی نرسید حداکثر پس از ۶ ماه تا یکسال رهایش میکنید. اولویت اصلی یک کسب و کار پولساز، گردش پول است. کسب و کاری که گردش مالی نداشته باشد چه تاثیر مثبتی میتواند بر جامعه بگذارد؟ بنابراین بدون پول حتی نمیتوان ارزشی خلق کرد که مشکلی از دیگران حل کند. بنابراین ضمن حرکت در مسیر موفقیت یکی از اهدافتان باید رسیدن به استقلال مالی باشد.
جمعبندی
در این مقاله راز موفقیت در زندگی توضیح دادیم. رازی که از جنس استراتژی است و چنانچه به درستی پیاده شود ردخور ندارد. با یک استراتژی طلایی در ۳ مرحله توضیح دادیم که چگونه میتوان اهداف را محقق و یک زندگی موفق را تجربه نمود. همچنین توضیح دادیم که مسیر موفقیت ۳ مانع اصلی یا قفل دارد که با ۳ کلید طلایی باز میشوند. این کلیدها درواقع همان استراتژی شکستناپذیر موفقیت را شکل میدهند. ما با یک استراتژی شکستناپذیر ۳ مرحلهای نشان دادیم که چگونه میتوانید خواستههایتان را مشخص و برای رسیدن به آنها برنامهریزی و اقدام کنید و دست آخر نتایج را بر اساس معیارهایی که در این استراتژی شکستناپذیر تعریف شدهاند ارزیابی و درصورت لزوم اصلاح کنید.
همچنین توضیح دادیم که هنگام طی کردن این مسیر باید حواستان به قواعد و قوانین پایهای موفقیت هم باشد درغیر این صورت هرچقدر تلاش کنید قدم از قدم برنمیدارید. امیدواریم که این مقاله برای شما مفید بوده باشد. چنانچه برای حل مشکلات کسبوکارتان به مشاوره و راهنمایی نیاز داشتید میتوانید از طریق راههای ارتباطی آکادمی خرد در بخش تماس با ما درخواست خود را ارسال فرمایید تا یک جلسه مشاوره رایگان برای شما تنظیم شود.
لطفا سوالات و نظرات خودتان را در بخش کامنتها منتشر و به کاملتر شدن این محتوا کمک بفرمایید.